جمعه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ
از تو
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو !
من از او گفتم
از تو ...
۰ نظر
۱۱ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۳۰
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو !
من از او گفتم
از تو ...
با این که پدرمون در قید حیات هست
اما
یتیم هستیم ...
آه ای همدم سینه من
تو
در کدام آسمان
در تکاپوی منی ... ؟!
کجای این دنیا ؟!
پشت کدام پنجره ؟
میتوان ایستاد و به تو فکر نکرد ...
تا تو نگاه میکنی
کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است ...
خدا غم ها رو مقدمه ی نعمت های پنهانش قرار داده ...
«مرا
هیچ "خانه" نباشد اِلا تو
"قبیله" نباشد اِلا تو...
مرا هیچ "وطن" نباشد که خویش را به آن بازخوانم اِلا تو...»
سعاد الصباح
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند!