سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۶ ب.ظ
حبیب
نامم حبیب هست و نشانم حبیب نیست
دال قتلگاه پر از بوی سیـــــــب بود
تنـــها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیــــا ای حبیــــــب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریـــــــب بود
مولا نوشـــــته بود: بیا دیـــــــر میشود
آخر حبیب را ز شــــهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولــــی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
علیرضا قزوه
سلام
دعوتید به شعری فوق العاده زیبا....
از یکی از زوارِ کربلایِ معلی....
شرح حالی وصف زائرانِ پیاده روی اربعین....
از دست ندید....
بسیار زیباست....:
http://cheshmentezar313.blog.ir/post/58